سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محبوب ترینِ مردم نزد خداوند در روز قیامت و آن که [از دیگران] به خدا نزدیکتر است ، پیشوای دادگر است. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

لیلی
نویسنده :  نازنین

وقتی عاشق شدم هوا ابری بود .

دم دمای غروب سر کوچه ی باغ نشسته بودم که تو از کوچه رد شدی !

آخرای پاییز بود .هوا سرد بود و منگ . بارون نم نمک می بارید .

نه تو چتر داشتی ، نه من !

شروع خوبی بود .

وقتی از کنارم رد شدی ، واسه ی همیشه تو دلم جا موندی !

یه حسی تو چشات بود که تا اون رو ز نمی شناختمش .

انگار فقط مال قصه ها بود . به گروه خون ما نمی خورد .

زبونش واسه ما غریبه بود !

اما از اون روز به بعد شیره ی جونم شد . وصله ی دلم شد . ورد زبونم شد !

یادمه اون وقتا با برو بچه های محل آدمای عاشق ر و مسخره می کردیم ، بهشون متلک می گفتیم . به ریششون می خندیدیم .

می گفتیم : یارو زده به سرش ! پاک خل شده ، انگاری یه تخته ش کمه !

اما از اون روز به بعد باکیم نبود که بهم طعنه بزنن .بگن : مجنون ، دیوونه .

خلاصه هر چی یه روزی واسه چاکرت افت داشت ، حالا واسم مرام شده بود ،

حرمت داشت .

هر چی تا اون روز واسم ارزون بود زیر پام بی ارزش بود حالا واسم قیمت داشت.

سر قفلی ش گرون بود !

وقتی عاشق شدم فهمید م دل دارم .

نمی دونستم حسابه یا بی حساب ، چون حساب کار از دستم در رفته بود .

دنیا واسم رنگی شده بود .

تازه می فهمیدم رنگ و بو یعنی چه؟

کم کم یاد گرفتم به چشام نگاه کنم . از خودم نترسم !

کی باورش می شه رفیق !

کی باورش می شه عاشقی اول به یه نگاه شروع می شه !

به همین سادگی شکارت می کنه .

رسم شکار همینه . به یه حرکت درست ، صید تو دامت اسیره !

وقتی دلم داشت به سمتت پر می کشید صدای بال بال زدنش ، دیوونه م می کرد .

می گفتم : آخ که چه خوشگل می پره !

اما وقتی هی رفت و هی رفت و نرسید ، کم کم وهم ورم داشت که نکنه هیچ وقت نرسه؟ !

تا کی این دل بی صاحب دور خودش بچرخه و بچرخه .

این طوری طفلی سرش گیج میره . یه وقت چپه میشه می مونه رو دستم .

وقتی عاشق شدم گفتم خودشه دیگه واسه همیشه جستم .

اما نمی دونستم این رودخونه گاهی وقتا سربالا میره .

رفتم و رفتم تا رسیدم به یه کوچه ی بن بست .

تو یهو غیب شدی .

نه راه پس داشتم و نه راه پیش .

گفتم اگه بهش نرسم خودمو می کشم .یا واسه همیشه تارک دنیا می شم .

می رم به سمتی که هیشکی منو نشناسه .

 

 

لقمه غذا تو گلوم گیر می کرد .

آب از حلقم پایین نمی رفت .

از سایه ی خودم فراری بودم .

شب تا صبح به سقف آسمون زل می زدم بی اینکه حتی یه سو ستاره گرمم کنه !

با همین زمینی که هر شب روش می خوابیدم ، غریبه شده بودم .

دلم می خواست از همه دوری کنم تا توی خلوتم با اون حرف بزنم .

چشام هی سیاهی می رفت .

مثه کسی که تب داره هذ یون می گفتم . خیالات ورم می داشت که اون داره میاد .

وقتی ممد آقا سبزی فروش با اون گاری لکنتی از جلو خونه رد می شد ، ترانه های کوچه باغی می خوند ، چه حالی داشت

دلم می خواست برم تو کوچه ماچش کنم بهش بگم دمت گرم ، تو هم از دل ما خبر داری؟ !

وقتی کلاغه قار قار می کرد ، مث صدای قناری واسم خوش لهجه بود .

هر وقت یه گدا از جلوم رد می شد ، هر چی تو جیبم بو د ، تو جیبش می ریختم.

دست و دلباز شده بودم .

دلم می خواست در خونه ی آقا رحیم رو بزنم ، بهش بگم : خودم در حیاط تو رو رنگ می کنم تا هر کی از این کوچه رد میشه دلش واشه !

هر کی باری رو دوش داشت ، جلدی می پریدم بارشو ازش می گرفتم تا دم د ر خونش می رسوندم .

دیگه یه پا مر د شده بودم .

تا لنگ ظهر نمی خوابیدم تا ننه م منو بیدا ر کنه .

باورم شده بود که منم دل دارم .

با صدای تاپ تاپش تو سینه م از خواب بیدار می شدم .

گاهی وقتا یه نمه اشکی تو چشام جا خوش می کرد .

وقتی تو قهوه خونه آقا سید قلیون چاق می کردیم ، از این که پادوی چموش قهوه خونه اشکامو ببینه ، باکی نداشتم،

تازه وقت رفتن یه انعامی تو سینی می ذاشتم تا دلش خوش بشه !

پسرک هر وقت منو می دید از خوشی نیشش تا بناگوش وا میشد .

ای بابا ...

از کجاش بگم که این حالی که داشتم نه سر داشت و نه ته !

هر وقت یادت می کردم انگار رفتم زیارت ،

پاک صاف و صوف می شدم .

یه دل سیر اشک می ریختم .

حسابی خالی می شدم .

هر وقت فال حافظ می گرفتم ، دلم گواهه که انگا ر تو روبروم نشستی و فالمو واسم می خونی .

هر وقت نماز می خوندم عطر گلای یاسی که رو چادرت بود سجاده مو خوش بو می کرد .

جز اون دوتا چشم سیاه هیچ نشونی ازت نداشتم .

وقتی عاشق شدم دیگه خودمو نشناختم .

تا دیروزش با یه لهجه دیگه حرف می زدم اما بعد از اون روز ابری لهجه م بارونی شد .

هر کی بهم می خندید یا میگفت : پسره عقل از سرش پریده مجنون شده . دلم گواهی می داد ... خبر خوبیه !

دیگه سر کوچه ها واسه جوجه کاکلی ها لغز نمی خوندم .

ادای گردن کلفتی در نمی آوردم .

زور بازو و مچ گیری و حال گیری واسم بی معنی شده بود .

انگا ر هر چیز تا اون روز مردونگی بود یهو واسم پوچ شد .

اسم و رسم خانوادگیم دود شد .

مال دنیا بی ارزش شد .

دعوا و کتک کاری با این و اون گنده لات بازی و گردن کلفتی واسم افت داشت

با حرفای دلم نمی خوند .

به جای داد زدن دلم می خواست شعر بگم،

چیز بنویسم،

شکلی بکشم .

خوش داشتم دور و برم ر و نیگا کنم .

وقت راه رفتن سرم پایین بود .

جلو پامو نیگا می کردم .

آسمون قبلنا جوری بهم زل می زد که انگار می خواد قورتم بده .

خیال می کردم هر چی تو آسمونه با این دل ما خیال جنگ داره .

از اون خورشیدش که اول صبح یه کاره می زد بیرون تا اون ماه بیکا ر و عاطل و باطل که شب تا صبح کشیک ما رو می کشید .

با اون همه ستاره که نوچه هاش بودن و زاغ سیاه ما رو چوب می زدن .

همه و همه قبلنا با من دشمن بودن .

اما بعد اون روز یه جوری همه شون باهام رفیق شدن .

انگار سقف آسمون واسم کوتاه شده بود .

ستاره هاش واسم لالایی می خوندن .

ماه یهو چه قدر مهربون شد .

امان از وقتی که هوا ابری می شد دلم می گرفت .

وقتی رعد و برق می زد دل نگرونت می شدم

می گفتم: خدایا نکنه بترسه !

نکنه نتونه بخوابه !

نکنه زیر بارون بچاد .

نکنه از یه کوچه ای رد بشه ، چشای یه نا محرم بهش بخوره !

نکنه یهو یکی خاطر خواش بشه !

اولا خیلی خام بودم .

اما کم کم در غم عشق تو ، پخته شدم.

اولش همه فکرم ، تو خیال رسیدن تو بود .

اما زمونه یادم داد که به صدای زیر و بم دلم خوب گوش کنم .

با اندوه عشق تو ، زندگی کنم .

هی لطیف ترم کر د ، تا جایی که می تونستم شعر بگم . ساز بزنم .

گاهی وقتا نقشایی می کشیدم که هر کی می دید ماتش می برد .

صبح زود از خواب بیدار می شدم .

خورشید هر روز از دیدن من که بیدارم تعجب می کرد .

. دو تا نون تافتون داغ می خریدم تا ننه م تا نونوایی پیاده نره .

د و تا قناری خریدم . بهشون خوب می رسیدم .

سوتای بلبلی واسشون می زدم تا حوصله شون سر نره .

چند تا قلمه شمعدونی از همسایه مون گرفتم تو آب گذاشتم تا ریشه کرد .

با اونا واسه خودم چند تا گلدون خوشگل درست کردم .

هر جا می رفتم هر کاری می کردم که انگار تو منو نیگا می کردی .

گاهی وقتا می رفتم تو همون کوچه ای که اولین بار دیدمت .

همیشه منتظر بودم که شاید یه روزی بیای .

اما تو نیومدی .

حالا ...

که این حرفارو می زنم ، خیلی ساله گذشته،

تا امروز دو هزار تا قناری پروروندم .

از همه جای وطن میان تا تخم قناری های منو بخرن .

یه عالمه گلدون شمعدونی دارم هر سال نیمه شعبان به نیت سلامتی تو از اول کوچه تا آخرش صف می کشن تا کوچه سبز بشه .

یه عالمه کتاب شعر دارم که به چشای تو تقدیم کردم .

خیلی وقته تار می زنم .

بعضی دوستام بهم می گن سازت سوز داره .

مث آدمای عاشق می زنی ،

انگار هوا بارونی می شه .

همه یه جورایی تازه تریم.

گاهی وقتا آواز می خونم . ای صدام بدک نیست .

یادمه اون روز که تورو دیدم مادرم شمعدونی های باغچه رو قلمه می ز د . هوا ابری بود .

یه نم بارونی می بارید .

از خونه ی آقا رحیم صدای تار میومد .

یکی می خوند ، چه خوب می خوند .

یه تصنیف کوچه باغی بود .

تو حال خوشی بودم که یهو تو از ته کوچه باغ اومدی .

چاد ر سفیدی به سر داشتی .

وقتی به من رسیدی ، من زودتر از تو رسیده بودم .

با چشم سیاه به من خیره شدی .

دلم لرزید .

چقدر چشمات آشنا بود .

مث یه خاطره در دور دست ها .

وقتی از کنارم رد شدی ، بوی یاس گلای چادرت تو کوچه باغ جا موند .

از همون دم که چشات تو چشام نیگا کرد عاشق شدم .

حالا پس از این همه سال وقتی به خودم سر می زنم،

می بینم تو ، تو تموم این سالا با من بودی .

معلم عشق تو منو تعلیم داد

که چه جوری راه بر م ، گریه کنم ، بنویسم .

چه جوری به دور و برم نیگا کنم .

با هر کسی مهربون باشم . با دلم ببینم .

با دلم بشنفم .

عشق تو یادم داد چه طور از روزای آفتابی و شبای مهتابی ، کیف کنم .

از خودم بیام بیرون و به خونه دل دیگرونم سر بزنم .

عشق تو یادم داد چه طور ساز بزنم . آواز بخونم . نقاشی بکشم.

حالا...

رفیق ، می دونم تو با منی .

از من غافل نبودی . حضورت خلوت دلمو پر می کرد.

نیمه پاییزه بچه محل !

تو کوچه باغای بی قراری پرسه می زنم .

خاطره یه روز ابری رو ، ورق می زنم .

یه نم بارونی ، ترم کرده .

دلم میگه ، دیوونه تر شو ! از این پریشون تر شو ! دیوونگی رو خوشه ! اگه پاداش جنونم تو باشی . در !

این وادی حیرونی ، سمتی جز تو نمی شناسم ، سویی جز تو نمی بینم

ای عشق ، به راه عاشق بی تاب ، بتاب .

از پشت ابرای سرگردون ، صدام کن .

از سمتی که تقدیر قلب ما رو نشونه رفته .

از کوچه باغی که تو از اون می گذری ، با دوتا چشم سیاه که به قصد شکار به من خیره نگاه می کنه، و می دونه به هر کی نگاه کنه ، اون آخرین فرزانه خواهد بود،

د ر مکتب دلدادگی تا ...فصل عاشقی تا همیشه عاشقی


یکشنبه 85/11/29 ساعت 12:37 عصر
نویسنده :  نازنین

زیر درخت آرزو
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه

می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری

می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم

می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم

می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی

از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم

امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم

می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه

به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری

بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه

اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن

آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن

راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر

بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر

اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم

اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه

چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم

شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم

ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم

به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی

تا وقتی اینج ا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه

نگام کن و برام بگو بگو می ری یا می مونی

بگو دوسم داری یا نه ؟ مرگ گلهای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها


یکشنبه 85/11/29 ساعت 12:36 عصر
نویسنده :  نازنین

یک فرشته داشت می دوید)

توی کوچه های آسمان

روی سنگفرش کهکشان

می دوید و هر کجا که می رسید

با گچ ستاره ها

عکس یک شهاب می کشید

می دوید و خنده هاش نور بود

غصه را بلد نبود

غصه از بهشت دور بود

 

می دوید و بوی رفتنش عجیب بود

رد پایش از شکوفه های سیب بود

می دوید و ناگهان

دامنش به ابر ها گرفت و لیز خورد

از کنار خانه ی خدا چکید

قطره قطره روی خاک مرد

هیچکس ولی نگفت

آن فرشته ای که می دوید کو!

جای او چقدر خالی است

آی ای خدای مهربان ، لا اقل تو بگو)...


یکشنبه 85/11/29 ساعت 12:33 عصر
نویسنده :  نازنین
امان از دل زینب
شنبه 85/10/30 ساعت 8:9 عصر
<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سلام و صد سلام (اسفند 92)
باران
آموزش ترکی استانبولی
چند تا سایت مفید
حسرت دیدارت
چه زود گذشت این چند سال
عاشق تنها
امروز خیلی خوشحالم وای هورررررررررررررراااااااا
چه سخته با خاطراتش بمونی تنها
دلم تنگه واست
تحمل میکنم
با چه میتوان عشق را به بند جاودان کشید؟
سلام تنهام تنها
لیلی تنهاست و هنوز فکر خاطرا تشه
شعر
[همه عناوین(92)][عناوین آرشیوشده]
فهرست
193408 :کل بازدیدها
20 :بازدید امروز
37 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
درباره خودم
لیلی
نازنین
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
حضور و غیاب
لوگوی خودم
لیلی
لوگوی دوستان
لینک دوستان
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
آقاشیر
امام مهدی (عج)

.: شهر عشق :.
پتی آباد سینمای ایران
کسب درآمد اینترنتی
آدمک ها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
مذهب عشق
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
صادقانه با خواهرم
امیدزهرا omidezahra
Ali 09357004336
تنها
lovlyworld
سخنان حکیمانه یک پسر دیوانه!
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
قدرت شیطان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
مذهب
پسران پرواز
لیلی
بــــوبــــو
ایده های اخلاقی
همه چیز
دنیا رهگذر است
LOVE STORY
خوش مرام
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
مطالب شماره1
مطلب شماره2
مطلب شماره3
مطلب شماره 4
مطلب شماره 5
مطلب شماره6
مطلب شماره 7
مطلب شماره 8
مدل لباس مجلسی
آرشیو 10
طراح قالب